به گزارش خبرنگار آفاق آنلاین از جویبار،فاطمه قلیان زن ۳۲ساله جویباری و طلبه حوزه علمیه، سالهاست که زندگیاش با درس، کار و تلاش برای درمان همسر بیمارش گره خورده است.
روایتی از زندگی فاطمه قلیان؛ زنی که امید را روی دوش میکشد
او در کنار همه سختیهای اقتصادی، تحصیل در مقطع ارشد رشته علوم قرآنی را نیز رها نکرده و میگوید امید و حمایت همسرش او را سرپا نگه داشته است.
مسیر زندگی فاطمه آسان نبوده. او پس از یک ازدواج ناموفق، سه سال بعد دوباره ازدواج کرد؛ اما بیماری ناگهانی همسرش همه چیز را تغییر داد. در ابتدای زندگی مشترک، همسرش تنها کمی مشکل قند خون داشت، اما دیابت به مرور پیش رفت و امروز او با تککلیه، ورم شدید کلیوی، دفع پروتئین، کراتین بالا و قطع چند انگشت پا دستوپنجه نرم میکند.
فاطمه میگوید: یک بار حتی خودم مجبور شدم انگشت پایش را قطع کنم؛ نه پول بیمارستان داشتیم و نه پزشک در دسترس بود.
به گفته او، شرایط اقتصادی خانواده آنقدر سخت است که همسرش تنها دو تا سه روز در هفته میتواند کار کند و به دلیل ضعف جسم، بیحسی پاها و خطر پیشرفت بیماری، از کارهای سنگین ناتوان است.
درآمد ناچیز؛ هزینههای سنگین
فاطمه با حدود چهار تا پنج میلیون تومان درآمد ماهیانه شامل یارانه، حقالقلم طرح امین و حمایت محدود کمیته امداد زندگی خود، همسر و فرزند خردسالش را اداره میکند. فرزندی که مبتلا به آلرژی شدید است و هر چند ماه باید ویزیت پزشک فوقتخصص شود.
او میگوید: گاهی در مطب پزشک، کارتهای بانکیام را یکییکی میکشم تا ببینم کدامشان کار میکند. بیشتر داروها آزاد است. خیلی وقتها اصلاً پول رفتن به دکتر را نداریم، اما لطف خدا همیشه بوده.
خانهای نیمهکاره و رویایی ناتمام
فاطمه با کمک پدر کارگرش، خانهای نیمهکاره را شروع کرده بود، اما یک سال است به دلیل مشکلات مالی ساختوساز متوقف شده.
او میگوید: اولویت زندگیام سلامتی همسرم است. درمان را رها کنیم، اوضاع خیلی بدتر میشود.
درگیری با درد، اما پُر از امید
بهتازگی پزشکان هشدار دادهاند که وضعیت کلیه همسرش نامشخص است و شاید نیاز به دیالیز داشته باشد. قرار است سه هفته دیگر سونوگرافی جدید انجام شود تا وضعیت دقیق مشخص شود.
فاطمه میگوید: «من شبها حتی مهمانی نمیروم. همیشه در خانه میمانم که مراقبش باشم. میترسم قندش بالا یا پایین برود و من نباشم.
زندگی با درس و کار
فاطمه از سال ۹۷ وارد آموزش و پرورش شده و در طرح بهنام و سپس طرح امین با دانشآموزان کار میکند. او رسمی نیست، اما با عشق ادامه میدهد: «با وجود همه سختیها درس میخوانم، چون همسرم همیشه حمایتم کرده.
کمکها؟ محدود و گهگاه
خانواده همسر به دلیل مشکلات مالی کمکی نمیتوانند بکنند و گاهی اطرافیان مبلغی کوچک برای درمان میفرستند. او میگوید: گاهی پنج میلیون از کسی میرسد که با همان چند مرحله درمان را جلو میبرم؛ وگرنه نمیتوانم.
دغدغهای که هیچوقت تمام نمیشود
فاطمه در کنار همه مشکلات، خود نیز بیماری پوستی دارد، اما فرصت رسیدگی به خودش ندارد: همه زندگیام شده مراقبت از شوهر و بچه.
سخن پایانی فاطمه
اگر صدای من به گوش مسئولین برسد که حداقل با این همه سابقه وکارکرد در اداره آموزش وپرورش اگر نیروی رسمی بودم شاید شاید میتوانستم کمی از زندگی ام را جلو ببرم ودست وبالم باز تر بشود وحداقل در درمان همسرم وپسرم درجا نزنم.
- نویسنده : سمیه کریمی





































































































